تفاوت مشروطیت و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷:
در آستانهی صدمین سالگرد مشروطیت که با بیست و هفتمین سال انقلاب اسلامی ایران مصادف است، جای دارد که میان ایدهها، عقاید و ادبیاتی که به مشروطیت منجر شد با آن افکار و ادیاتی که انقلاب سال ١٣۵٧ را شکل داد، مقایسه یی اساسی صورت بگیرد. از آن جایی که، اکثریت شرکت کننده در هر دو انقلاب مهم ایران، در نهایت، قصدشان، حٌریت و عدالت و استقلال، و یا رهایی و سربلندی ملی بود، بسیاری، آن دو را ماهیتاً یکی پنداشتهاند.
برخی نیز فراتر رفته انقلاب اسلامی را تکامل و ادامهی مشروطیت معرفی کردهاند. اما به رغم وجوه مشترکی که میان دو واقعه بزرگ تاریخ ایران، به طور ظاهری دیده میشود، میتوان به جرئت ادعا کرد که عقاید و ادبیات و ذهنیتی که به مشروطیت منجر شد، با آن ادبیات و افکاری که انقلاب اسلامی را به وجود آورد، کاملا متفاوت است و درهی افتراق عظیمی، میان آن دو یافت میشود.
این نوشتهی کوتاه اشارهای به برخی از آن تفاوتهاست:
نخست این که مشروطیت نتیجهی پسین ایدههای پیشینی بود که منورالفکران و متجددان ایرانی در انتقاد از جامعهی مسلمانان، در انتقاد از دین و دولت، روحانیت و حکومت، آداب و سنت، اخلاق و نوع زندگی و روابط فردی و جمعی مردم ایران مطرح میکردند. آنها با “معیار قراردادنِ” افکار لیبرالی و عوامل ترقی جوامع اروپایی، دسپوتیسم و استبداد شرقی را بی رحمانه میکوبیدند. مذهب و روحانیت را شجاعانه و با آگاهی نقد میکردند. بدآموزیها و بداخلاقیها و جهل و خرافات و عقاید پس ماندهی رایج میان تودهی مردم را، بی هیچ واهمه یی از مردم، زیر تیغ تیز نقدهای عریان خویش قرار میدادند.
کسروی تبریزی مینویسد:
“دل بستگی به استقلال ایران، و از دست ندادن هیچ گوشهای از آن باید مقصد اول باشد. ایرانیان باید استقلال خود را ارج گذارند و دلبستگی نشان دهند. باید به همهی توده معنی آن را بفهمانند. این سرزمین ماست. این خانه ماست. ما اینجا مینشینیم و زندگی میکنیم … هر چه داریم از اینجاست. باید قدرش را بدانیم و به آبادیش بکوشیم …”
و نیز سخنان بر زبان آمدهی شخصیت بزرگ مشروطیت، محمد مصدق است که گفت:
” مسلک من، مسلک سیدالشهداست، یعنی آنجایی که حق در کار باشد، با هر قوه یی مخالفت میکنم. از همه چیز میگذرم. نه زن دارم. نه پسر دارم. نه دختر دارم. هیچ چیز ندارم. وطنم را جلو چشمم دارم”«٧».