تعاریف برنامه ریزی:
فرآیند تعیین فعالیت های مناسب در آینده، با کاربرد مجموعه ای از گزینش هاست. (دیویدف و راینر)
گزینش هایی که فرآیند برنامه ریزی را تشکیل می دهد ۳ سطح است:
- گزینش هدف های نهایی و معیارها
- شناخت مجموعه از راه ها برای دستیابی به اهداف و انتخاب راه حل بهینه
- چگونگی عمل برای دستیابی به اهداف نهایی
تعریف فرهنگ واژگان:
- بیان فیزیکی چیزی از طریق طرح و رسم و یا نقشه
- روش انجام کار
- آرایش منظم بخش های گوناگون یک هدف
تعریف برنامه ریزی:
- گونه ای شیوه ی اندیشیدن در باره ی مسائل اجتماعی و اقتصادی است. برنامه ریزی عمدتا در راستای آینده است. به شدت با ارتباط هدف های کلی و تصمیم های گروهی سروکار دارد.(گلاسون)
- فعالیتی سازمان یافته و تلاشی هوشیارانه به منظور گزینش بهترین راه حل های پیشنهادی موجود، برای دسترسی به هدف های کلی ویژه است.(واترستون)
- برنامه ریزی، به عنوان فعالیتی همگانی، فراهم آوردن سلسله ای از کارهای منظم است که به دسترسی به هدف کلی و یا هدف های کلی بیان شده می انجامد.(پیترهال)
مفهوم برنامه ریزی:
- برنامه ریزی یک جریان آگاهانه است که بمنظور دستیابی به اهداف معین و مشخص، انجام یک سلسله اقدامات و فعالیتهای مرتبط با یکدیگر را در آینده پیش بینی می کند.
- مفهوم برنامه ریزی، در اصل روش یا تدبیر منطق و مناسبی برای تغییر حالت نامطلوب به مطلوب است. تغییر از وضعی به وضع دیگر تحت یک هدف و ارزش که با صرف زمان و منابع انجام می پذیرد.
این تعریف را از نظر پویائی با تعریف یک بردار و مفاهیم ریاضی می توان مقایسه کرد که دارای سه مشخصه زیر است:
- نقطه مبداء: نقطه حرکت یا وضع موجود یا حالت اول(بایستی شناخته، تعریف و موضوع روشن شود)
- طول بردار : اندازه، مقیاس، از نظر روش کار(نحوه برخورد به مسئله، صرف زمان و هزینه و منابع)
- هدف بردار: سمت و سو آینده، افق طرح و برنامه(پیش بینی آینده و وضعیت دوم و مطلوب)