چگونه یک پارادایم شکل می گیرد؟
الگوواره یا پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چهارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعهای از الگوها و نظریهها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل دادهاند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگووارهای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف میکند. پارادایم از جدیدترین مصادیق است که وارد حوزه فلسفۀ علم جامعهشناسی شدهاست. الگووارههایی که از زمانهای قدیم موجود بودهاند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوبهایی «بدیهی» در میآیند. در واقع پارادایم «… الگوی داوری شایع و موجه و مورد مراجعه برای رد یا قبول افکار هستند و شامل الگوهای منطقی، منطقی ـ احساسی و فقط احساسی، الگوهای فکری فردی، گروهی و عمومی میشوند.
شرط لازم و کافی برای تشکیل یک پاردایم، این است که یک الگوی داوری، مقبول و مورد مراجعه باشد. به عبارت دیگر، هر آنچه رفتار پارادایمی داشته باشد، پارادایم است. رفتار پارادایمی عبارت است از: در چمبره (میان) گرفتن داوریهای ادراکی، توسط یک الگو برای یک مدت طولانی. پس هر آنچه بتواند مجموعهای از داوریهای ادراکی یک فرد یا جامعه را در چمبرهٔ (آغوش) خود بگیرد و مدتها پایدار بماند، پارادایم است. پارادایمهای غیر ارتکازی، متکی به رفتار ادراکی و علمی فرد و جامعه هستند: این که ایشان چیزی را پارادایم قرار دهند یا نه.»
- How Is A Paradigm Formed?
- A group of scientists placed 5 monkeys in a cage and in the middle, a ladder with bananas on the top.
- Every time a monkey went up the ladder, the scientists soaked the rest of the monkeys with cold water.
- After a while, every time a monkey went up the ladder, the others beat up the one on the ladder.
- After some time, no monkey dare to go up the ladder regardless of the temptation.
- Scientists then decided to substitute one of the monkeys. The 1st thing this new monkey did was to go up the ladder. Immediately the other monkeys beat him up.
After several beatings, the new member learned not to climb the ladder even though never knew why.
A 2nd monkey was substituted and the same occurred. The 1st monkey participated on the beating for the 2nd monkey. A 3rd monkey was changed and the same was repeated (beating). The 4th was substituted and the beating was repeated and finally the 5th monkey was replaced.
- What was left was a group of 5 monkeys that even though never received a cold shower, continued to beat up any monkey who attempted to climb the ladder.
If it was possible to ask the monkeys why they would beat up all those who attempted to go up the ladder … I bet you the answer would be … “I don’t know – that’s how things are done around here” Does it sounds familiar?
- Don’t miss the opportunity to share this with others as they might be asking themselves why we continue to do what we are doing if there is a different way out there.
- “Only two things are infinite: The universe and human stupidity. And I am not so sure about the former.” (Albert Einstein)
- چگونه یک پاردایم شکل میگیرد؟
- یک گروه از دانشمندان پنج میمون را در قفسی گذاشتند و در وسط قفس یک نردبان که بالای آن مقداری موز گذاشته شده بود قرار دادند
- هربار که میمونی از نردبان بالا رفت، دانشمندان میمون های دیگر را با دوش آب سرد خیس کردند.
- پس از مدتی، هر میمون که از نردبان بالا رفت میمون های دیگر میمونی را که از نردبان بالا رفته بود را کتک زدند.
- پس از مدتی، هیچ میمونی دیگر جرات اینکه از نردبان بالا رود را نداشت، گرچه وسوسه او بسیار عمیق بود.
- دانشمندان تصمیم میگیرند یکی از میمون ها را با میمون جدیدی عوض کنند. میمون تازه اولین کاری که می کند برای بدست آوردن موز از نردبان بالا می رود. ولی میمون ها دیگر او را محکم کتک می زنند
- پس از چند بار کتک خوردن، میمون تازه وارد فرا می گیرد که نبایستی از نردبام بالا برود، اما هرگز نمیداند چرا؟
- میمون دوم جایگزین می شود و همان وضع ادامه می یابد. میمون اول هم در کتک زدن میمون دوم همکاری می کند. میمون سوم جایگزین می شود و همان وضع کتک زدن ادامه میابد. میمون چهارم جایگزین می شود و همچنان کتک زدن هر میمونی که از نردبان بالا می رود ادامه دارد. میمون پنجم هم جایگزین می شود و کتک زدن و کتک خوردن همچنان ادامی میابد.
- حالا آنچه مانده میمون های جدیدی هستند که حتی هیچکدامشان دوش آب سرد را هرگز تجربه نکرده اند، ولی همچنان هر میمونی که از نردبان بالا می رود را کتک می زنند.
- اگر ممکن بود از میمون ها پرسش شود چرا آنانی را که از نردبان بالا میروند را کتک می زنند، مطمئن باشید جواب می توانست این باشد … ”من نمیدانم – این روش کاری است که در اینجا مرسوم است“ آیا این بنظر شما مانوس و خودمانی نیست؟؟
- این دست یافت فراغت را که این موضوع را با دیگران شریک بشوید از دست ندهید، زیرا ممکن است آنها هم از خودشان بپرسند چرا ما به آن کار هائی که می کنیم ادامه می دهیم، اگر راه دیگری در آن بیرون وجود دارد که عاقلانه تر است!!؟
- تنها برای دو چیز نمیتوان حدی تصور نمود؛ جهان و حماقت بشر. البته در خصوص مورد اول زیاد مطمئن نیستم (آلبرت اینشتین).