رابطه تعلیم و تربیت:
چنان که مى دانیم کلمه ی تعلیم به معنى آموزش، و کلمه ی تربیت به معنى پرورش است و در گذشته به جاى «آموزش و پرورش»، «تعلیم و تربیت» به کار مى رفت. در مورد این که آیا این دو واژه یک مفهوم و معنى را مى رسانند یا آن که هر کدام برعمل خاصى اطلاق مى شوند و از یکدیگر، جدا هستند، اختلاف است. معمولا در نظرعامه ی مردم این دو واژه از هم جدا هستند و هر یک بر عمل خاصى اطلاق مى شوند : تعلیم یا آموزش به یاد دادن موضوع ها و مهارت هاى خاص به دانش آموزان و دانشجویان گفته مى شود، مانند آموزش ریاضى، فیزیک، شیمى، عربى، و تربیت یا پرورش، به آموزش های دینى و اخلاقى و انسان بارآوردن دانش آموزان و دانشجویان؛ ولى در روان شناسى اعتقاد بر این است که هر عملى که از انسان سر مى زند به کل وجودش مربوط است و هر گونه تفکیک و جدایى در رفتار انسان، یک امر ذهنى یا تصوری است که با وجود واقعى انسان همخوانى ندارد. هیچ یک از اعمال و رفتار و حرکات انسان را نمى توان یافت که با کل وجود او ارتباط نداشته باشد.
در قرآن کریم نیز همیشه کل وجود انسان، مخاطب قرار گرفته است و خداوند او را به صورت یک کل یا واحد، مسئول قرار داده است، اگر چه براى تعبیر ازاین وحدت، کلمات گوناگون از قبیل:
- بنى آدم
- انسان
- نفس
- قلب
- و …
به کار برده است. مربى یک کار بیشتر انجام نمى دهد و آن کمک به پیدایش «تغییر رفتار» در دانش آموز (متربى) است. اگرچه این عمل او را ممکن است با دو کلمه تعلیم (آموزش) و تربیت (پرورش) تعبیر کرد. از سوى دیگر با نگرش دقیق در تعریف تربیت، مى توان دریافت که تربیت هم مستلزم نوعى تعلیم است و مربى باید متربى را با حقایقى آشنا کند تا متربى با عمل به آن ها به رشد و پرورش ابعاد مختلف روحى و معنوى خود بپردازد. بدین جهت مى توان گفت که تعلیم، شرط لازم تربیت است. در قرآن کریم هر جا سخن از رسالت خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله و سلم) به میان آمده، تلاوت، تزکیه و تعلیم در کنار هم قرار گرفته و جز در یک مورد یعنى دعاى حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سایر موارد، تزکیه بر تعلیم مقدم گردیده است. تقدم تزکیه بر تعلیم، تقدم رتبى است نه زمانى؛ بدین معنى که تربیت و تهذیب و تزکیه ی نفس، نسبت به آموزش هاى فکرى و ذهنى، از اهمیت بیشترى برخوردار است.