بدون تردید در هر شرایطی، کسب و رعایت همه « فضایل اخلاقی » برای انسان لازم است و پرهیز از همه « رذایل اخلاقی » مورد توصیه و تأکید است. ولی رعایت پارهای فضایل، در ارتباط و موقعیتی خاص، لازمتر، و پرهیز از پارهای زشتی ها و رذایل، در آن ارتباطات، ضروری ترند، و هر شغلی عنایت بیشتر به پارهای ملکات نفسانی را میطلبد. یکی از مناسبات و موقعیت های مهم در زندگی انسان ها، موقعیت «مدیریت» است. بدین لحاظ، توفیق در انجام وظایف و رسالت های آن، نیازمند اخلاق ویژه است. بنابراین در تعریف اخلاق مدیریت باید گفت : «اخلاق مدیریت، عبارت است از ملکات نفسانی انسان، از آن جهت که اداره امور جمعی از انسان ها را در نیل به اهداف معین، عهدهدار است». بنابراین، موضوع اخلاق مدیریت عبارت است از : «نفسِ انسانِ مدبّر».
این شیوه مدیریت بالاترین تطابق را با رفتارها و استاندارد های کاری اخلاقی دارد. اگرچه همواره نمیتوان در این شیوه از مدیریت، میزان تطابق با استاندارد های اخلاقی را تعیین کرد، اما این شیوه در تمرکز بر هنجار های اخلاقی و استاندارد های حرفهای، انگیزهها، اهداف، جهتگیری به سوی قانون و استراتژی عملیاتی عمومی خود تلاش میکند که اخلاق را مبنا قرار دهد. در مقابل انگیزه های خود خواهانهای که در مدیریت غیراخلاقی وجود دارد، مدیریت اخلاقی موفقیت را تنها در چارچوب مفاهیم معنادار اخلاقی دنبال میکند؛ بنابراین انگیزه های مدیریت اخلاقی را میتوان عدالت، انصاف و دیگر خواهی دانست. اهداف سازمانی در این نوع مدیریت همچنان سودآوری را دنبال میکند؛ اما تنها در درون محدوده های اطاعت از قانون و حساسیت نسبت به آن و مسوولیتپذیری نسبت به استانداردهای اخلاقی. مدیریت اخلاقی اهداف سودآوری، قانونمداری و اخلاق را هم لازم میداند و هم مطلوب. در واقع تمرکز این رویکرد مدیریت نه تنها بر لفظ قانون بلکه بر روح آن است. قانون در این دیدگاه به مثابه یک استاندارد حداقلی برای رفتار اخلاقی دیده میشود؛ زیرا مدیریت اخلاقی تلاش دارد که خود را در یک سطح بالاتر از الزامات قانونی حفظ کند.